*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
منظور قرآن از «قوم دیگر» 1. «هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ » محمد: 38 آگاه باشید! شما اشخاصى هستید که دعوت مىشوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخى از شماها بخل مىورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بىنیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مىآورد. پس آنها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىکنند. این آیه، که آخرین آیه سوره «محمد» است، پیش از این در آیاتى به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگى در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّتبار و اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهى نمىتوانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، مىفرماید: شما را دعوت مىکنیم که انفاق کنید، ولى شما بخل مىورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود. در این آیه، تصریح شده است که آنها مثل شما نخواهند بود؛ یعنى به هنگام دعوت به جهاد سستى نمىکنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلّتبار نمىشوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمىورزند و مطیع خدا و رسول او هستند. قرطبى از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسیرش از ابوموسى اشعرى نقل کرده است: «هنگامى که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوبتر است.»1 مفسّران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتى ذکر کردهاند. بعضى ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضى آنان را به عنوان یکى از احتمالات آیه دانستهاند.2 مفسّرانى همچون طبرى، طبرسى، فخر رازى، قرطبى، زمخشرى، ابن کثیر، سیوطى، آلوسى، المراغى و طباطبائى در ذیل این آیه، حدیثى را با اختلاف اندکى از رسول خدا نقل کردهاند: ابوهریره نقل مىکند: هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسولاللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آنها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه 9على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس؛»3 رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید. در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیشترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانى از ایران آن را به دست مىآورند.4همچنین این حدیث با تعبیرات دیگرى مثل ّ«لَو کانَ الدّینُ مَناطا بالثُّری»، ّ«لو کانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَی»، ّ«لَو کانَ الدّینُ بالثُّری» و «وَ اِنّ الایمانَ لَو کانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نیز آمده است. هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسولاللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آنها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس» رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید 2. «وَ آخرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزیزُ الحکیم» (جمعه: 3و همچنین او) رسول است بر گروهى که هنوز به آنها ملحق نشدهاند و او عزیز و حکیم است. در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامى در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسانها اشاره مىکند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا مىشود و هم شامل انسانهاى دیگرى که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد. مفسّران یکى از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کردهاند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرینَ مِنهم لَمّا یَلحقوا..." مردى سؤال کرد: یا رسولاللّه، اینها چه کسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا اینکه سه بار سؤال کرد. ابوهریره مىگوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتما مردانى از اینان به آن مىرسند.»5 3. «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتِىَ اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمنین اَعِزَّةٍ عَلَى الکافِرینَ یُجاهدونَ فى سبیلاللّهِ و لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلکَ فضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یَشاء واللّهُ واسِعٌ علیمٌ» (مائده: 54) اى کسانى که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانى نمىرساند) خداوند جمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد )و شایسته ببیند) مىدهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست. در این آیهشریفه، براى آن قوم مشخصات و صفاتى ذکر شده که عبارتند از: 1- خداوند آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. 2- در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفّار عزیز و ناسازگارند. 3- با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش مىکنند. 4- در راه خدا و اجراى احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدى ترس به خود راه نمىدهند. در ذیل این آیه نیز بسیارى از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامى همچون زمخشرى، بیضاوى، فخر رازى، آلوسى، رشید رضا، طبرسى، قرطبى و علّامه طباطبائى با نقل روایتى، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کردهاند: «وقتى آیه مبارکه "فسوف یأتى اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریّا آویزان بود، مردانى از فرزند فارس به او دست مىیافتند.»6 4. «الاّ تنفُروا یُعَذِّبکُم عذابا اَلیما و یَسْتَبدِل قوما غَیرَکُم ولا تضُرُّوهُ شَیئا واللّهُ على کلِّ شىءٍ قدیر» (توبه: 38) اگر به سوى میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکى مىکند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مىدهد و هیچ زیانى به او نمىرسانید، و خداوند بر هر چیزى تواناست. آیه پیشین در مذمّت از مسلمانان است که چرا وقتى فرمان جهاد داده مىشود، سستى به خرج مىدهید؛ چرا زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهید؟ طبق روایات شأن نزول، این آیات در مورد جنگ «تبوک» نازل گردیدهاند. در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نظامى خود را پیش از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک»، چون مسأله شکل دیگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان مىرویم؛ زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکّه و یا یهود خیبر کار سادهاى نبود و مىبیست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوهها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوى میدان جنگ را فوقالعاده بر مسلمانان مشکل مىساختند، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلى نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.7 بسیارى از مفسّران یکى از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانستهاند.8 5. «ان یَشَأ یُذهِبکُم ایُّهَا النّاسُ و یأتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ على ذلکَ قدیر» (نساء: )133 اى مردم، اگر او بخواهد شما را از بین مىبرد و افراد دیگرى به جاى شما مىآورد و خدا بر این کار تواناست. آیه در سیاق برخى آیات در بىنیازى خدا از طاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است مِلک اوست. سپس مىفرماید: براى خدا هیچ مانعى ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتى آمادهتر و مصمّمتر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایى دارد. شیخ طوسى، طبرسى، میبدى، زمخشرى، قرطبى، آلوسى، فیض کاشانى، طبرى و دیگر مفسّران از رسول خدا نقل کردهاند: «وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنى مردم عجم و فارس هستند.»9 داشتن روحیه حقپذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مىکردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مىخواند، به آن ایمان نمىآوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.» 6. «فَاِن یَکفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قوما لَیسوا بِها بکافرین» (انعام: 89اگر مشرکان مکّه ) به کتاب و حکم و نبوّت کفر بورزند، کسان دیگرى را نگهبان آن مىسازیم که نسبت به آن کافر نیستند. این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتى آنها از حکم و داورى و رسالت آمده است، و در اینکه مشارٌالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانىاند، مفسّران احتمالاتى دادهاند: یکى از احتمالات این است که آیه در مقام تسلّاى رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستى آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومى مأموریت داده شده است که از هدایت الهى پىروى کنند و فرامین روشن و نورانى پیامبران را بپذیرند، و آنها نه تنها آن را مىپذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانى مىکنند؛ مردمانى که در راه کفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسلیمند. در اینکه منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند - چنانکه در بعضى از تفاسیر اهل سنّت آمده - چنین احتمالى از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه اینکه آیه در مقام تسلّاى پیامبر در کفر قومش مىباشد و ایمان فرشتگان چگونه مىتواند تسلّاى آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسانهایىاند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، یکى از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.10 این آیات بجز آیه اخیر، همگى از آیات سورههاى مدنىاند و در اواسط یا اواخر سالهاى هجرت رسول خدا 9به مدینه نازل شدهاند12 و قطعا منظور از این آیات اقوامى نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیر ( 89سوره انعام) گرچه از آیات سورههاى مکّى است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولى با توجه به اینکه بعضى از قرآن بعضى دیگر را تفسیر مىکند («اِنَّ القُرآنَ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بعض») و یا به فرموده امیرمؤمنان : «،اِنَّ القُرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعض»11 به احتمال قوى، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومى خبر مىدهند که در آینده نزدیک، مسلمان مىشوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. این روایات با تعبیرات متفاوتى از رسول خدا نقل شدهاند که در بعضى آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضى دیگر: «لو کان الدین»، و در یکى: «لو کان العلم» و در دیگرى: «لو کان الاسلام»، و در برخى: «لو کان الخیر» یا ّ«لو کان البر» که همه اینها حکایت از حقیقتجویى و حقپذیرى و دانشجویى و فضیلتخواهى ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر اینکه آنها به دور از عصبیّت جاهلى و حمیّت قومى، حقیقت را در هر جا بیابند، مىپذیرند و به سوى هر عمل خیر و نیکى مىشتابند. داشتن روحیه حقپذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مىکردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مىخواند، به آن ایمان نمىآوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.12» همچنین امام رضا (ع)در روایتى از فاصله گرفتن تدریجى بسیارى از بستگان رسول خدا (قریش، بنىعباس و حتى برخى از بنىهاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسى) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالى از وقتى که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منّت مىگذارد و آن را از بستگان پیغمبر مىگرداند. پس به آنها مىبخشد و از اینها دریغ مىدارد.»13 روایات فراوانى در حقپذیرى، دانشجویى، دیندارى، جهاد و فداکارى ایرانیان در برابر حقیقتى که آن را باور کردهاند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده مىشود: در روایتى، رسول خدا، سلمان فارسى را مخاطب قرار داده، فرمود: اى سلمان، اگر دین در ثرّیا باشد، جمعى از اهل فارس آن را به دست مىآورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنّت من پىروى مىکنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت مىنمایند، و آنان بر من بسیار صلوات مىفرستند.» اکنون این ویژگى شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهاى اسلامى، و جنگجویانى را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»14 آیات و روایات یادشده در بیان ویژگىهاى ایرانیان، همگى از این حکایت دارند: قومى که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعى و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگى و ریاکارانه و پوششى بر آیین شرکآلود اجداد و گذشتگانشان باشد. 1. احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص .6078 2. تفسیر طبرى، ج 26ص / 42تفسیر ابن کثیر، ج 6ص / 320روح المعانى، ج 26ص / 82مجمعالبیان، ج 9ص / 108المیزان، ج 18ص / 250واحدى نیشابورى، الوسیط، ج 4ص / 130تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6ص / 139الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 248ابن جوزى، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 7ص / 157الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص / 6078تفسیر البیضاوى، ج 4ص / 125روضالجنان و روحالجنان، ج 7ص / 314کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 9ص / 198کشاف، ج 4ص / 331الدرّ المنثور، ج 6ص / 67تفسیر المراغى، ج 27ص / 79تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12ص / 253تفسیر گازر، ج 9ص / 122تاریخ اصفهان، ج 1و2و 3و / 4الصافى، ج 5ص / 32التبیان، ج 9ص / 109التفسیر الکبیر، ج 27و 28ص / 76مستدرک حاکم، ج 2ص /458سننترمذى، ج 5ص /383نورالثقلین،ج 5ص.46 3. فُرْسْ (forc) کلمهاى است عربى که مورّخان اسلامى و عربزبانان بر ایرانیان اطلاق کردهاند؛ همانگونه که «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار بردهاند... (غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسى، ج 2ص 1876واژه «فُرس».) 4. ابونعیم، تاریخ اصفهان، ج 1ص / 4تقى هندى، کنزالعمّال، ج 12ص 90ح .34126 5. صحیح بخارى، ج 6ص / 189صحیح مسلم، ج 4ص 1973و / 2546سنن ترمذى، ج 56. ص 413و / 414 دةالقارى، ج 19ص / 235فتح البارى، ج 8ص / 492مجمعالبیان، ج 6ص / 96زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 8ص / 20الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 364رَوحِالجِنان و رُوحالجَنان، ج 19ص / 194کشفالاسرار و عدةالابرار، ج 10ص / 99کشاف، ج 4ص / 530تفسیر المراغى، ج 28ص / 96تفسیر طبرى، ج 28ص / 62تفسیر ابن کثیر، ج 7ص / 7الجامع لاحکام القرآن، ج 18ص / 93تاریخ اصفهان، ج 1ص / 2الدرالمنثور، ج 6ص / 215تفسیر الصافى، ج 5ص / 172تفسیر فى ظلال القرآن، جزء 28ص / 96تفسیر گازر، ج 10ص / 867تفسیر کنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13ص .247 6. تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 132کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 147کشاف، ج 1ص / 646تفسیرالکبیر، ج 12ص 9و / 20روحالمعانى، ج 6ص / 163المنار، ج 6ص / 436نورالثقلین، ج 1ص / 632مجمعالبیان، ج 2ص / 122الجامع لاحکام القرآن، ج 8ص / 93المیزان، ج 5ص .388 7. جامعالبیان، ج 9و 10ص / 93روحالمعانى، ج 10- 12ص / 85تفسیرالکبیر، ج 16ص / 59مجمعالبیان، ج 5و 6ص / 31تفسیر قرطبى، ج 5ص .2979 8. تفسیر البیضاوى، ج 3ص / 82تفسیر غرائب القرآن، ج 3ص / 47کشفالاسرار و عدّةالابرار، ج 4ص / 131تفسیر الکشاف، ج 2ص / 271الجامع لاحکام القرآن، ج 5ص / 2979المنار، ج 10ص / 425مجمعالبیان، ج 5ص / 31تفسیر نمونه، ج 7ص .417 9. مجمعالبیان، ج 3ص / 122التبیان، ج 3ص / 352کشّاف، ج 1ص / 574الجامع لاحکام القرآن، ج 3ص / 979تفسیرالصافى، ج 1ص / 403المیزان، ج 5ص / 104تفسیر روحالمعانى، ج 5ص / 148جامعالبیان، ج 5و 6ص / 205تفسیر غرائب القرآن، ج 2ص / 512کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2ص .720 10. کشّاف، ج 2ص / 43کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 418تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 171روحالمعانى، ج 7ص / 187المنار، ج 7ص .594 11. سید محمدباقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص 399و .401 12. نهجالبلاغه، خطبه .18 13. تفسیر القمى، ج 2ص / 124تفسیر شریف لاهیجى، ج 3ص / 397تفسیر نورالثقلین، ج 4ص /165تفسیرالصافى، ج 2ص / 226المیزان، ج 15ص .332 14. بحارالانوار، ج ص .304 48
:قالبساز: :بهاربیست: |